قصه ی قوم یونس علیه السلام بیان و برهان آنست کی تضرع و زاری دافع بلای آسمانیست و حق تعالی فاعل مختارست پس تضرع و تعظیم پیش او مفید باشد و فلاسفه گویند فاعل به طبع است و بعلت نه مختار پر تضرع طبع را نگرداند
قوم یونس را چو پیدا شد بلا |
ابر پر آتش جدا شد از سما |
|
برق می انداخت می سوزید سنگ |
ابر می غرید رخ می ریخت رنگ |
|
جملگان بر بامها بودند شب |
که پدید آمد ز بالا آن کرب |
|
جملگان از بامها زیر آمدند |
سر جانب صحرا شدند |
|
مادران بچگان برون انداختند |
تا همه ناله و نفیر افراختند |
|
از نماز شام تا وقت سحر |
خاک می کردند بر سر آن نفر |
|
جملگی آوازها بگرفته شد |
رحم آمد بر سر آن قوم لد |
|
بعد نومیدی و آه ناشکفت |
اندک اندک ابر وا گشتن گرفت |
|
قصه ی یونس درازست و عریض |
وقت خاکست و حدیث مستفیض |
|
چون تضرع را بر حق قدرهاست |
وآن بها که آنجاست زاری را کجاست |
|
هین امید اکنون میان را چست بند |
خیز ای گرینده و دایم بخند |
|
که برابر می نهد شاه مجید |
اشک را در فضل با خون شهید |
درباره این سایت